دردلم هرشب وروز،سوزونوای توبود
هرچه راکه شنوم من،صدای توبود
برسرراهت به قربانگاه آورده ام من
جان ناقابل من هم به فدای توبود
کافرم،از دین برونم تو بدان
که خدای من عاشق خدای توبود
گرچه دادی پر پرواز م و لیکن
مرغ عشقم پرگرفته درهوای توبود
چون گذشت این کیمیااز دست من
گربلااینس دلم غرق بلای تو بود
اوج عشقست که دل یادتوکرد
دیده بستم که این دل آشنای توبود
خودعلمدارم ولیکن آمده تاکه بگویم
تاابدهستی من زیرلوای توبود
سروده شاعر(جهان میهن -علمدار) 9/07/1393روز پنج شنبه
نظرات شما عزیزان: